سفر 2

رضا پسریم افسردگی گرفته داره میره سفر بچه امخیلی خیلی نامرد شده چنان من و دور زد



که نگووووووووووووووووومیدونه من چهارشنبه مهمون دارم نمیتونم برم سفرش و زودتر انداخته


که من نتونم برم باهاش شما فهمیدید چی نوشتم خودم که نچ نبفهمم از عصبانیت


حالا از عکسهای سفر قبل میزارم تا دلش بسوزه و جای من توی سفرش خالی باشه چون


همیشه میاد وبم و میبینه والابوخوداراستی وقتی عکس من و دیدید یه توپ دارم قل قلیه


نخونیدها من گوشهام تیزه زود زود میفهمم

ادامه مطلب ...

خدا

پیک آخرم را به یاد خدا


که تمام آرزوهام و جلوی چشام پرپر کرد


عظمتشو نشونم بده